آسیاب

آسیاب

و من همچنان حیرت‌زده مانده‌ام که با عاشقانه‌ترین کلمات خود به کجا بگریزم. سیدعلی صالحی
آسیاب

آسیاب

و من همچنان حیرت‌زده مانده‌ام که با عاشقانه‌ترین کلمات خود به کجا بگریزم. سیدعلی صالحی

عناوین یادداشت‌ها

  • سلام یکشنبه 27 تیر 1395 10:35
    اومدم ببینم چی بودم ؟ چی هستم ؟ کجا می رم ؟ به کجا رسیدم .... بذار شهریور بشه و تموم بشه خبرتون می کنم
  • تو خورشیدی و ذره پرورترینی یکشنبه 17 آبان 1394 09:01
    کاش این ها حرفهای من بود منو ببخش .........>
  • در خرابات مغان گر گذر افتد بازم یکشنبه 26 مهر 1394 19:54
    اگر برمی‌گشتم به عقب ...... انگار که یک گوشه قلبت خالی شده باشه ، تهی شده باشی همونطور هستم 24 مهر نوشتم که فراموشش نکنم نوشتم که هر وقت یادش افتادم یاد آن گوشه خالی هم بیفتم بشنوید ( شهرام ناظری) ---->
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 13 مهر 1394 07:57
    چقدر دلم نوشتن می خواد ولی حس دست های من این روزها و در این وبلاگ جدید مثل حل دخترم در مدرسه امسالش هست هنوز دوستی پیدا نکرده و بچه های کلاس زیاد توی جمعشان راهش نداده اند رانده شدن حس بدیست و خوانده نشدن هم بد و البته اینجا منطورم از خوانده شدن دعوت به جمع بیشتر بود تا قرائت متن . دیروز از این حس بد می گفت و گریه می...
  • ماه مهربان چهارشنبه 1 مهر 1394 14:01
    متولدین پاییز مهری های مهربان تولدتون مبارک ... الهی که همه بچه ها کیف و کفششون بوی نویی بده . سال تحصیلی جدید شروع شد . پیش سوی آغازی متفاوت و شروعی خاطره ساز
  • اینبار دیگه نه من نه تو شنبه 28 شهریور 1394 02:52
    باز هم بلاگفا .....
  • ایده ای ناز چهارشنبه 18 شهریور 1394 00:58
    برای آویز موبایل هنگام شارژ
  • عروسک پنج‌شنبه 11 تیر 1394 02:12
    از یک روز که خسته بود می گفت ... دوازده من خمیر به لگن داشته و از صبح نان و فتیر پخته بود و آق من کاظم مهمان ناخوانده را منزل آورده بود و توران خسته بود و زاچ بود و بچه ول ول می زد از گرسنگی و او فریاد می زد مرررررررررررررگ ! فرصتی به نشستن نبود که نان می سوخت و هیزم خاکستر می‌شد به بیهودگی اگر تنور را وامی‌گذاشت ....
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 7 تیر 1394 15:58
    این ماشین ساخت ایران بوده ؟؟؟؟ ایران خودرو برو جلو بوق بزن
  • می توانم بمانم ؟ پنج‌شنبه 4 تیر 1394 14:08
    دیگر آن حضور دایمی و نوشته های پراکنده را نخواهم داشت شاید ، هر وقت دل یار بود ...
  • سلام سه‌شنبه 19 خرداد 1394 19:54
    با من دلت نگفت ، لبت گفت آن قصه‌ها که جان تو بنهفت لیک آن نهفته درد درون را با تو لبم نگفت دلم گفت پرویز خائفی